امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

پسر زیبای مامان

خلاصه ای از فعالیتهای امیرعلی (2)

مامان جان شما  الان 6 ماهته و تا حالا کارای زیدی یاد گرفتی خیلی قل می خوری به روی شکمت می خوابی دوباره به پهلو می شی  همین طور چرخ می زنی وقتی روی تخت می خوابی   دورت متکا می چینم که نیفتی خیلی خرابکاری می کنی 2 روز پیش یه کاسه شکستی بغل خانوما میری گوشواره و موهاشونو می کشی جیغ جیغاتم که دیگه معروفه می گی منو اصلا زمین نذارید  همیشه دوست داری بغل باشی بعضی کارتونارو خیلی دوست داری اونارو برات ضبط کردم جایی که میریسم برات میذارم وتو حسابی می خندی قطره هاتو خوب می خوری خدارو شکر غذا هر چی که بهت میدم می خوری آبو قر قر می کنی با آبی که می خوری صدا در میاری دوتا پرنده بابایی برات خریده اونارو خبلی دو...
6 تير 1391

ماه شعبان

  میلاد امام حسین و حضرت ابوالفضل و امام سجاد و قائم آل محمد به همه پیروان راه آن بزرگواران مبارک باد .     ...
5 تير 1391

گردش پدر و پسر

سلام عزیز دل مامان ببخشید چند وقت اینترنتم قطع بود خاطراتتو ننوشتم .الان که دارم می نویسم تو با باباییت رفتی بیرون برای عمو مهدی دنبال خونه بگردید بابات هم  امشب برات یه لباس خوشگل خریده بودکه تنت کردم   دلم به ازای  تک تک ثانیه هایی که ازم دوری تنگ می شه امشب سوپتم آوردم سر سفره که با ما شام بخوری دلبر مامان صبحم که با با داشت چای می خورد گفتی ززز جیززززززززززز قربون شیرین زبونیات برم مامان
5 تير 1391

خونه عمه محبوبه

ما اومدیم خونه ی عمه محبوبه ،امیر علی جای دندوناش میخاره خوابش هم میاد همش نق میزنه و گریه میکنه !! یه ذره عرق نعنا خورد خوب شد ولی دوباره گریه میکنه شیر هم نمیخوره !   نمیدونیم چه کارش کنیم  شما مامانا بگید چه کار کنیم   بالاخره بعد از کلی بغل کردن خوابش برد ...
28 خرداد 1391

بزرگ داشت مقام مادر

آسمان را گفتم می توانی آیا بهر یک لحظهء خیلی کوتاه روح مادر گردی صاحب رفعت دیگر گردی گفت نی نی هرگز من برای این کار کهکشان کم دارم نوریان کم دارم مه وخورشید به پهنای زمان کم دارم * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * خاک را پرسیدم می توانی آیا دل مادر گردی آسمانی شوی وخرمن اخترگردی گفت نی نی هرگز من برای این کار بوستان کم دارم در دلم گنج نهان کم دارم * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *   روی کردم با بحر گفتم اورا آیا می شود اینکه به یک لحظهء خیلی کوتاه پای تا سر همه مادر گردی عشق را موج شوی مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی گفت نی نی هرگز من برای ا...
21 ارديبهشت 1391

دکتر رفتن امیر علی

مامان جان دیروز با بابایی رفتیم پیش دکتر عصمتی ماشالله انقدر ورجه وورجه می کردی  که نمیذاشتی دکتر راحت معاینت کنه گفت 1 سرما خوردگی خفیف گرفتی دیکه برات شربت داد برا پاهاتم پماد  زودتر خوب شو گل پسرم دلم برای صدای قشنگت تنگ شده     بعدشم من رفتم آرایشگاه تا یه مامان خوشگل بشم  آخه امسال اولین سالیه که مادر شدم خیلی خوشحالم     ...
21 ارديبهشت 1391

غروبهای بهاری

    مامان جان دیروز غروب مدام بهانه گیری می کردی  منم سوار کالسکت کردمو با هم رفتیم بیرون                         تو هم به دور و ورت نگاه می کردی و خوشحال بودی   تا رسیدیم به سبزه زارای نزدیک آپارتمانا که صدای یه آقایی اومد و گفت از لای سبزه ها حشره ای نیاد بچرو بگزه ما هم زود برگشتیم. تو  راه هر جا که کالسکت به دست انداز میافتاد میترسیدی مشتاتو فشار میدادی و خودتو  جمع می کردی منم گفتم نترس خدا مواظبته منم اگه خودمم بیفتم نمیزارم تو چیزیت بشه ...
20 ارديبهشت 1391