خلاصه ای از فعالیتهای امیرعلی (2)
مامان جان شما الان 6 ماهته و تا حالا کارای زیدی یاد گرفتی
خیلی قل می خوری به روی شکمت می خوابی دوباره به پهلو می شی همین طور چرخ می زنی وقتی
روی تخت می خوابی دورت متکا می چینم که نیفتی
خیلی خرابکاری می کنی 2 روز پیش یه کاسه شکستی بغل خانوما میری گوشواره و موهاشونو می کشی
جیغ جیغاتم که دیگه معروفه
می گی منو اصلا زمین نذارید همیشه دوست داری بغل باشی
بعضی کارتونارو خیلی دوست داری اونارو برات ضبط کردم جایی که میریسم برات میذارم وتو حسابی می خندی
قطره هاتو خوب می خوری
خدارو شکر غذا هر چی که بهت میدم می خوری
آبو قر قر می کنی با آبی که می خوری صدا در میاری
دوتا پرنده بابایی برات خریده اونارو خبلی دوست داری تو حیاط که می برمت دنبال طوطوها با روروک میری
سری قبل که رفتیم قم بابایی انگشتر عقیق برات خرید انقدر به دستت میاد مامان جان
تو ماشین که می شینی آواز می خونی
ماشین سواریو خیلی دوست داری چند بار پشت فرمون نشستی
گل وتابلو خیلی دوست داری
بابایی که از در بیرون میره گریه می کنی
همه چیزو می خوای بخوری
اسباب بازیاتو میبری تو دهنت همش باید اونارو بشورم
حرفهایی که می زنی بووفه -به- بووووووو- بببباااااا- دا-زززززززززز-قیییی
لثه هات چون می خواره همش لباتو میخوری اون طوری خیلی خوشمزه می شی
یه دوست جدید پیدا کردی اسمش کیانه غروبا که سوار کالسکت می کنم اونو می بینی
خیلی سخت می خوابی برات کهواره درست کردم تا راحت تر بخوابی
اگر تو بغل کسی باشیو ببینی داره آب یا غذا میخوره دهنتو باز می کنی می خوای بخوری