اربعین حسینی
امروز به همراه عمه رفتیم نینوای بادرود تا مراسم نمادین روز اربعین امام حسین رو ببینیم بعد نیم ساعت علی اوردت پیش ما من بهت گفتم شیر می خوای با سر تکان دادنت می گفتی آره انقدر برات ذوق کردیم بعدش نیکتا اومد خونمون من گفتم تا نیکتا اینجاست برم حمام انقدر گریه کردی خودتو کشتی بعد احمد رضا اومد باهاش ریاضی کار کنم تو کله می زدی بهش غش می کردی از خنده بعد شامم رفتندو حالا مثل گل خوابیدی عزیزکم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی